یارب
یارب آن یار سفر کرده نیامد خبرش.
کس نداند بکجا رفت و چه آمد به سرش.
مهر بی مهر تو گربود کجا داشت ضياء.
ماه تابنده شود چون بتو افتد نظرش.
بلبل از هجر رخش ناله نماید بچمن.
میبرد دل ز بشر ناله مرغ سحرش.
اينهمه ناله و آهی که نمودم ز فراق.
سیلم از دیده روان گشت و ندیدم اثرش.
کس نیامد به عیادت دل بیمار مرا.
تا که صد تیر زمژگان تو آمد بسرش.
ارسال دیدگاه