آمدم با تو سحرها حرف‎هایم را زدم

سایت کربلایی حسن توزی بندر گناوه

آمدم با تو سحرها حرف‎هایم را زدم   ناله‎های ربنا یا ربنایم را زدم       بعد از این یک ماه هر چه شد دگر پای خودت   من برای بنده بودن دست و پایم را زدم  

آمدم با تو سحرها حرف‎هایم را زدم

نویسنده ی این مطلب: سایت کربلایی حسن توزی
تاریخ ارسال مطلب: سه شنبه 07 مرداد 1393
مطلب در موضوعاتاطلاعات بیشتر ، شعر ،
آمدم با تو سحرها حرف‎هایم را زدم

آمدم با تو سحرها حرف‎هایم را زدم

 

ناله‎های ربنا یا ربنایم را زدم

 

 

 

بعد از این یک ماه هر چه شد دگر پای خودت

 

من برای بنده بودن دست و پایم را زدم

 

 

 

حال میخواهی ببخش و یا که میخواهی نبخش

 

من که هر شب آمدم اینجا صدایم را زدم

 

 

 

دست خالی ، کیسه خالی ، گردن کج ، بارها

 

بر در میخانه ات دست گدایم را زدم

 

 

 

پیش مردم آبرویم را مبر ؛ من هر کجا...

 

... رفته ام حرف کریمی خدایم را زدم

 

 

 

کاشکی باور کنی مردانه توبه کرده ام

 

کاشکی باور کنی قید خطایم را زدم

 

 

 

زود آمد ضامنم شد زود بخشیدی مرا

 

تا درِ صحن علی موسی الرضایم را زدم

 

 

 

آخر ماهی خیالم را تو راحت کن بگو

 

پای تقدیر تو امضای عطایم را زدم

 

  

 

ماه مهمانی که طی شد، کی محرم می رسد

 

کی ببینم خیمه ماه عزایم را زدم

 

 

 

التماست می کنم امسال راهی ام کنی

 

من که هر شب ناله‎ی کرب و بلایم را زدم

ارسال دیدگاه

کد امنیتی رفرش